تو هم درآخر راه
تمام دلبستگی ها
و دلتنگی هایت را
می سپاری بر باد
و نگاه کنی بر ما
و در آن تالاب روزگار
در آن جولانگه روزگار
برسی با صداقت افکار
( دل آرا شرکاء )
delara
یثمشقش
ng Hvh
شعر بسیار دلنشین دل آرا شرکا
می درخشیدند
ستاره های دنیا
بر روی رود خانه زیبا
موج می زد
و می رفت شتابان
آن رودخانه
زلال و دل آرا
( دل آرا شرکاء )
delara
shoraka
سروده زیبای سیب تازه بانو دل آرا شرکا
بو کشیدم
سیب تازه ای ،
بو کشیدم
آن شمیم و عطر دل آرا ی تازه ،
و گوش سپردم
به آن نغمه های دل آرای باران
باز مرا برد به آن
ساعت های روشن دیدار تو
باز سرمست شدم
به آن لحظه های دیدار
و به آن گرما
و عطر دل آرا ی تن تو
که مرا برد
به عالم رویا
( دل آرا شرکاء )
delara
لحظه به لحظه می گذرد
ثانیه به ثانیه های دیدار تو
از راه میرسد
هم آشوبی ست در میان قلب من
خسته تو مسافر در راه
هم می گریستم به تنهایی خود
و به لحظه های دیدار توِ
گمشده در سیلاب روزگار
هم شویم مژگان را با آب دیده
امید دیدار تو یار
هم رسیم به یکدیگر
باز به رسم بازی روزگار
هم دستی کشم به رخسار تو یار
هم بزدایم غبار رَه
از سیمای دل آرا ی تو یار
هم پیچم به دور تو یار
هم شوم مست تو یار دردانه
هم تو بخوان
تو بخوان مرا دل آرا
در لحظه دیدار فردا
( دل آرا شرکاء )
delara
دل زشوق دیدار تو پرگشود
هم از آن آشیانه
ره بپیمود
دل زتمنای دیدار تو
( دل آرا شرکاء )
delara
shoraka
آخه تو از کدوم ستاره ای
که اندر دل دیوانه ام
هم آشیانه ای
که از شوق دیدار تو سرمستم
همچون عروسی
به گردا گرد تو
گردم گردم
تو اندرون دل خانه ای
( دل آرا شرکاء )
delara
shoraka
وقتی تو اون لحظه بی تابی میکردی
وقتی که تو اون لحظه نشسته بودی
بر روی صدف جواهر نشان هستی
تو شاه نشین نشین شده بودی
در آن رویای محال هستی
تو و اون لحظه دیدار تو
مرا شاد و مسرور کرد
( دل آرا شرکاء )
delara
shoraka
بالهایم کجاست
تو را در رویا یا حقیقت میبینم
تو را در آن جاده بی انتها میبینم
آغوش غریب تو را
بر لب صحرا می بینم
از آن محال دل بریدم و اندیشیدم
بالهایم کجاست من بی تو میمیرم
( دل آرا شرکاء )
هم جاریست بر لبم
آن نغمه های شیرین تو
در آن چکاوک دل کند آواز
رخ سیمین توست در دلم پیدا
نازنینم امروز عشق تو
جاری شد
در نغمه های شیرین دل آرا
( دل آرا شرکاء )
خوشا آن دمی که دل
از آن یار باشد
خوشا آن لحظه موعود
خوشا آن لحظه تیر رس
و آن چاشنی تاروپود
تو در جواب آیی
تو در رکاب آیی
تو در آن لحظه موعود
خوری سوگند جاودانه
تو در آن جام مینا بنگری
و از هستی خویش بدانی
( دل آرا شرکاء )