تو هم درآخر راه
تمام دلبستگی ها
و دلتنگی هایت را
می سپاری بر باد
و نگاه کنی بر ما
و در آن تالاب روزگار
در آن جولانگه روزگار
برسی با صداقت افکار
( دل آرا شرکاء )
delara
یثمشقش
ng Hvh
در آن روز گرم تابستان
در آن جنگل و گلستان
لبریز بودیم از شادی و مهر
تو در من گم گشته بودی
و من تو را می دیدم دل آرا
( دل آرا شرکاء )
delara
شعر بسیار دلنشین دل آرا شرکا
می درخشیدند
ستاره های دنیا
بر روی رود خانه زیبا
موج می زد
و می رفت شتابان
آن رودخانه
زلال و دل آرا
( دل آرا شرکاء )
delara
shoraka
سروده های فوق العاده زیبا دل آرا شرکا
می ریخت
آن پنبه دانه های نقره ای
از آسمان پر ابر نیلی
بودیم سرمست و شاد
در میان آن برف و باد
همچون آن درختان در میان برف
که بودند تک تک
پنهان و نمایان
می شدیم پنهان و نمایان
دل آرا و خندان
( دل آرا شرکاء )
delara
سروده زیبای سیب تازه بانو دل آرا شرکا
بو کشیدم
سیب تازه ای ،
بو کشیدم
آن شمیم و عطر دل آرا ی تازه ،
و گوش سپردم
به آن نغمه های دل آرای باران
باز مرا برد به آن
ساعت های روشن دیدار تو
باز سرمست شدم
به آن لحظه های دیدار
و به آن گرما
و عطر دل آرا ی تن تو
که مرا برد
به عالم رویا
( دل آرا شرکاء )
delara
لحظه به لحظه می گذرد
ثانیه به ثانیه های دیدار تو
از راه میرسد
هم آشوبی ست در میان قلب من
خسته تو مسافر در راه
هم می گریستم به تنهایی خود
و به لحظه های دیدار توِ
گمشده در سیلاب روزگار
هم شویم مژگان را با آب دیده
امید دیدار تو یار
هم رسیم به یکدیگر
باز به رسم بازی روزگار
هم دستی کشم به رخسار تو یار
هم بزدایم غبار رَه
از سیمای دل آرا ی تو یار
هم پیچم به دور تو یار
هم شوم مست تو یار دردانه
هم تو بخوان
تو بخوان مرا دل آرا
در لحظه دیدار فردا
( دل آرا شرکاء )
delara
در آن ساعت های عاشقانه
نگاه میکردم به تودلبرانه
آمیخته بود تپش های قلب من
با تیک تاک ساعت دست تو
میزد ضربان قلب من
با نبض دست تو
می گفت صدای پیچیده
و آهنگین قلب من
که می خواهم
و می خواهمت دل آرا
تو بمان تا ابد در کنار دل آرا
( دل آرا شرکاء )
delara
shoraka
آخه تو از کدوم ستاره ای
که اندر دل دیوانه ام
هم آشیانه ای
که از شوق دیدار تو سرمستم
همچون عروسی
به گردا گرد تو
گردم گردم
تو اندرون دل خانه ای
( دل آرا شرکاء )
delara
shoraka
وقتی تو اون لحظه بی تابی میکردی
وقتی که تو اون لحظه نشسته بودی
بر روی صدف جواهر نشان هستی
تو شاه نشین نشین شده بودی
در آن رویای محال هستی
تو و اون لحظه دیدار تو
مرا شاد و مسرور کرد
( دل آرا شرکاء )
delara
shoraka
به مناسبت روز جهانی اهداء خون
آرام گشودم دو پلک لرزان ام را
می زد دوباره نبض ضربان زندگی
چرخید نگاه پراز شوق ام
و خیره ماند بر روی آن کیسه سرخ
مینگرسیتم ، آن قطرات سرخ
می چکید قطره قطره ، آن الماس سرخ
می تراوید جرعه جرعه
به درون پیکره نیمه جان ام
پوشانده بود اشک سپاس
روح و دل و جان ام را
از تو انسان نیک سرشت
که با اهداء خون خود
بخشودی به جان دل آرا
آغاز یک زندگی دوباره
( دل آرا شرکاء )
خرداد 24
delara
shoraka