به مناسبت روز جهانی اهداء خون
آرام گشودم دو پلک لرزان ام را
می زد دوباره نبض ضربان زندگی
چرخید نگاه پراز شوق ام
و خیره ماند بر روی آن کیسه سرخ
مینگرسیتم ، آن قطرات سرخ
می چکید قطره قطره ، آن الماس سرخ
می تراوید جرعه جرعه
به درون پیکره نیمه جان ام
پوشانده بود اشک سپاس
روح و دل و جان ام را
از تو انسان نیک سرشت
که با اهداء خون خود
بخشودی به جان دل آرا
آغاز یک زندگی دوباره
( دل آرا شرکاء )
خرداد 24
delara
shoraka
بالهایم کجاست
تو را در رویا یا حقیقت میبینم
تو را در آن جاده بی انتها میبینم
آغوش غریب تو را
بر لب صحرا می بینم
از آن محال دل بریدم و اندیشیدم
بالهایم کجاست من بی تو میمیرم
( دل آرا شرکاء )
هم جاریست بر لبم
آن نغمه های شیرین تو
در آن چکاوک دل کند آواز
رخ سیمین توست در دلم پیدا
نازنینم امروز عشق تو
جاری شد
در نغمه های شیرین دل آرا
( دل آرا شرکاء )
خوشا آن دمی که دل
از آن یار باشد
خوشا آن لحظه موعود
خوشا آن لحظه تیر رس
و آن چاشنی تاروپود
تو در جواب آیی
تو در رکاب آیی
تو در آن لحظه موعود
خوری سوگند جاودانه
تو در آن جام مینا بنگری
و از هستی خویش بدانی
( دل آرا شرکاء )
محو تماشای توأم
تویی که در راستای زمانم
بنشسته ای خوش
گو غم غریبی و غربت
از توست ، از آن
برکت توست
( دل آرا شرکاء )
تو را پسندیدم
تو را ناگهان دیدم و پسندیدم
آن نگاه زیبایت را
آن شور و عشق و مستی را
دیدم و پسندیدم
ناگهان دل آرای قلبم شدی
تو شدی مونس شبهام
( دل آرا شرکاء )
بی قرار
من و تو بودیم
در آن دیار
من عاشق و تو بی قرار
تو به گرمای تابستان
تو به عشق زمستان
تو به آن ناله شبانه
( دل آرا شرکاء )
تنهام
امشب باز من تنهام
همچون هزار سالی که گذشت
خنده های من کو
شادی و لبخند دل آرا کو
باز من تنهام
و میدانم روزی از آن افق
همیشه تنهایی خواهی آمد
با سرود دل انگیز رویاهام
( دل آرا شرکاء )
هفت شهر عشق
گرمای دست تو را حس کردم
و افسونگریت را فهمیدم
عشق تو غریب تر
و شگفت آورتر از
عجایب هفت گانه
مرا آواره کردی
در هفت شهر عشق
دل آرا
همچنان مسرور است
به آن نگاه
و گرمای جاودانه
( دل آرا شرکاء )
رخ سیمین
جلوه ای کرد رخ شیرین
چون قندت
همی آشفت ، گیسویت
هم گفت
از آن رخ سیمینت
از آن زیبایی بی مثالت
از آن نغمه شیرینت
از آن تمثیل دلربا یت
( دل آرا شرکاء )